ناسيوناليستهاي افراطي كه با تئوريهاي نژادپرستانه خود را مشغول مي¬كنند آب در هاون مي¬كوبند !   امروزه جوانان سرفراز آذربايجان و ديگر تركان ايران وقعي به آرياپرستان واپسگرا نمي¬گذارند, آنها به زبان و فرهنگ تركي وتاريخ پر افتخارشان عشق مي ورزند .  آنها بر كلية زبانها و فرهنگهاي كشور احترام قائلند و حقي مساوي و برابر با نسبت جمعيت براي همة زبانهاي متداول در ايران قائلند نه بيشتر نه كمتر!   و زبان تركي آذربايجاني هم كه زبان اكثريت نسبي جمعيت كشور و سومين زبان زنده و با قاعده جهان است (نشريه اميد زنجان  20/ مرداد/ 1378 شماره 285 به نقل از مجله پيام يونسكو ) حق رسمي و سرتاسري شدن در ايران به عنوان دومين زبان رسمي ودولتي در كنار زبان فارسي در كشور را دارد !

زبان, نشاني از نشانه¬هاي خداوندي وسند ملي سخنگويان آن ملت است و بر هر فرد مسلمان و انسان آزاده¬اي لازم و واجب است بر اين نشان خداوندي و سند هويت انسانها حرمت و احترام قائل شود ,   آنكس كه در ايران زندگي مي¬كند ايراني است و به هر زباني هم صحبت مي¬كند زبانش ايراني و قابل احترام است, در اين كشور گروهي صاحبخانه و گروهي مستأجر نيستند !

يكي ديگر از موضوعاتي كه پان¬آريائيست¬ها¬ را به تلاشي عبث وا داشته است نام تاريخي سرزمين آذربايجان است كه قسمتي از آن در شمال رود ارس (آراز) كه امروزه كشوري مستقل با حكومت جمهوري مي¬باشد قرار دارد و قسمت ديگر در جنوب رود ارس و در محدودة سرحدات سياسي جمهوري¬اسلامي ايران.

آذربايجان شمالي كه نام جمهوري آذربايجان را با خود دارد در سال ۱۹۱۸ به مدت دو سال مستقل شد و پس از آن نيز با اشغال كمونيست¬ها به «جمهوري سوسياليستي آذربايجان شوروي» تبديل شد و پس از استقلال مجدّد در سال  ۱۹91 دوباره نام قبلي خود را باز يافت.

تمام تلاش ناسيوناليست¬هاي افراطي بر اين است كه بگويند: «آذربايجان» در طول تاريخ هرگز نامِ سرزميني كه امروز جمهوري آذربايجان نام دارد نبوده و اين نام بعداً و در سال ۱۹۱۸ بوسيله محمدامين رسول¬زاده بر روي اين منطقه گذاشته شده است و نام تاريخي جمهوري¬ آذربايجان فعلي هموراه «اران» بوده است.

تلاش پان¬فارسيست¬ها براي اين ادعاي بيهوده از آنجا ناشي مي¬شود كه اينها تصور مي¬كنند چون سرزمين قسمت¬ شمالي رود ارس جمهوري مستقلي شده است و در زمان حكومت شوروي¬ نيز جمهوري مستقل در تركيب جمهوريهاي متحد و برادر (!) بود و از آنجائيكه زبان, فرهنگ و عادات و رسوم مردم آن سوي ارس با اين سوي ارس يكي است و در گذشته نيز تاريخ مشترك داشته¬اند , و حتيٰ اقوام نزديك آنها در هر دو سو زندگي مي¬كنند, ممكن است اين همنامي احساسي را در مردم آذربايجان جنوبي ايجاد كند كه منجر به فكر تشكيل وطن و كشور مشترك آذربايجان شود, لذا تلاش مي¬كنند به هر شكلي شده اين دو قسمت را با نامي جدا بنامند كه منجر به تشكيل وطن وكشور مشترك آذربايجان نشود!

امّا تاريخ ثابت كرده است كه زبان و فرهنگ و تاريخ مشترك هميشه احساس ايجاد و طن مشترك را بوجود نمي¬آورد. امروزه ملتهاي زيادي هستند با زبان و فرهنگ و تاريخ مشترك كه داراي چندين كشور مجزا و حتيٰ مخالف هم هستند, مثل كشورهاي عربي كه با داشتن زبان و فرهنگ عربي و مشترك در قالب كشورهاي متفاوت و متعدد و در بعضي موارد هم مخالف هم اداره مي¬شوند و در مقابل كشورهايي هستند كه مردم آن با زبان و فرهنگهاي متفاوت, در چارچوب يك سرزمين و يك كشور به زندگي مسالمت آميز ادامه مي¬دهند؛ مثل كشور سوئيس با سه زبان رسمي و متفاوت, كانادا با دو زبان رسمي, بلژيك با سه¬زبان , سنگاپور با چهار زبان رسمي و متفاوت , و كشورهاي بسياري كه چندين زبان رسمي دارند !

مردماني كه با داشتن زبان¬ها و فرهنگ¬هاي متفاوت در يك كشور زندگي مي¬كنند در صورتيكه حقوق زباني و فرهنگي برابر داشته باشند و احساس برتر بودن در مردم يك زبان و فرهنگ و  احساس حقارت در مردم زبان و فرهنگ ديگري در بين نباشد اتحاد واقعي, قلبي در آنها بسيار بيشتر و عميق¬تر است تا در كشورهايي كه با سياست¬ حاكميت¬ يك زبان و يك فرهنگ و تحقير زبانها و فرهنگهاي ديگر مي¬خواهند جامعة يكدست و متحد ايجاد كنند!

اصولاً در ميان سياستمداران كشورهاي چند زبانه¬اي كه سياست حاكميت يك زبان را دنبال مي¬كنند نگرانيها و دلمشغوليهاي ناشي از تفكر جدايي طلبانه زياد است.

سياستمداران چنين كشورهايي بايد به جاي اجراي سياست كهنه و مردود حاكميت يك زبان در يك كشور چند زبانه و طي كردن راه دشوار و پرخطر, احترام به زبانها و فرهنگهاي موجود در كشور را در رأس برنامه¬هاي فرهنگي خود قرار دهند و حقوق همة زبانهاي پويا در كشور را با توجه به نسبت جمعيتشان, در رسانه¬هاي گروهي چون راديو- تلويزيون و مطبوعات رعايت كرده و به تدريس آنها در مدارس و دانشگاهها اهتمام ورزند كه بيشترين وحدت را ميتواند به ارمغان آورد.

نام آذربايجان نيز نبايد شك و شبهه¬اي در بين سياستمداران ايجاد كند؛ بنا به آمار غير رسمي, هم اكنون بيش از ۳۰ ميليون نفر از مردمي كه به تركي صحبت مي¬كنند در محدودة آذربايجان جنوبي شامل استانهاي آذربايجان شرقي, آذربايجان غربي, اردبيل, زنجان, قزوين, همدان, مركزي ٍ قسمتي از گيلان, و در محدوده استانهاي ديگر چون تهران, خراسان, گلستان, سمنان,  قم, اصفهان, كرمان, فارس و ديگر مناطق زندگي مي¬كنند.

اگر حقوق زباني- فرهنگي و اقتصادي اين اكثريت نسبي جمعيت ايران رعايت شود و اين جمعيتِ ۳۰ ميليوني بتوانند در كنار زبان رسمي كشور به زبان خود در مدارس و دانشگاهها نيز تحصيل كنند و در راديو و تلويزيون سراسري و مطبوعات دولتي سهمي مناسب با جمعيتشان داشته باشند و در برنامه¬هاي راديو- تلويزيون بجاي تبليغ و توسعه يك زبان و يك فرهنگ و بي¬توجهي به زبانها و فرهنگهاي ديگر, به همه زبانها و فرهنگهاي رايج در كشور به ديدة احترام نگريسته شود و از نظر اقتصادي , سرمايه¬گذاري ملّي در اين مناطق صورت پذيرد, نه تنها داشتن نام آذربايجان در آن سوي ارس مشكلي ايجاد نمي¬كند. بلكه جاذبة اين سوي ارس كه بيشترين جمعيت ترك آذربايجاني را در خود جاي داده است. بيشتر هم خواهد بود؛ در غير اينصورت چه نام آذربايجان در آن سوي ارس باشد و يا نباشد بايد سياستمداران كشور نگران نارضايتي ۳۰ ميليون نفر از مردم كشورمان باشند, چرا كه همانطوري كه گفته شد اين نام سرزمين مشترك نيست كه اتحاد و اتفاق و زندگي مشترك در محدوده يك كشور را فراهم مي¬آورد, بلكه داشتن حقوق برابر و مشترك است كه باعث چنين اتحاد و اتفاق مي¬شود. از نظر تاريخي نيز در مورد چگونگي نام آذربايجان در بين مورخين نظريات متفاوتي با توجه به معنا و مفهوم اين نام وجود دارد, بعضي از مورخين اين نام را برگرفته از چهار كلمة تركي «آذ, ار, باي, گان» كه منتسب به اقوام «آز» يا «آذ» تركان است مي¬دانند. (آذربايجان در سير تاريخ ايران- رحيم رئيس¬نيا ص ۱۰۰) بعضي¬ها آنرا برگرفته از نام حاكم آذربايجان در زمان حملة اسكندر مقدوني, «آتروپات» مي¬پندارند و بعضي¬ها هم اين نام را در ارتباط با كلمه ” آذر “  (آتش به زبان پارسي قديم) تصور مي¬كنند؛ ولي آنچه كه واقعيت دارد اين است كه نام آذربايجان از قديم¬الايّام شامل نواحي شمال و جنوب رودخانه ارس مي¬شده و اين نام پس از استقلال جمهوري آذربايجان در سال ۱۹۱۸ بر روي سرزمين شمالي ارس گذاشته نشده است, اين نام همواره در طول تاريخ علاوه بر قسمت جنوبي رودخانة ارس, قسمت شمالي آن را نيز شامل مي¬شده است.

گر چه در تاريخ ناحية بين دو رود كر و ارس «الران», «ارّان» و «آران» ناميده شده ودر نوشته بعضي از مورخين و گاهي نيز به تنهايي و به عنوان ايالت مستقل از آن ياد شده است ولي اين ناحيه همواره بخشي از آذربايجان بوده و چون منطقة نسبتاً گرمسيري هم هست در فرهنگ مردم آذربايجان نيز «آران» به منطقة گرمسير و غير كوهستاني گفته مي¬شود.

اينك در مورد حدود آذربايجان كه در تاريخ آمده است:

آذربايجان در آستانة حملة اعراب سرزمين¬هاي بين همدان, زنجان و دربند (در جمهوري خود مختار داغستان امروزي) را شامل مي¬شده است, چنانكه در تاريخ بلعمي در مقدمة «خبرگشادن آذربايگان و دربند خزران» حدود آن چنين ترسيم شده است:

«. . . اوّل حد از همدان درگيرند تا به اَبهَر و زنگان بيرون شوند و آخرش به دربند خزران, و بدين ميانه اندر هر چه شهرها است همه را آذربايجان خوانند» (تاريخ طبري ص ۵۲۹).

ابن¬حوقل كه شخصاً در آذربايجان سياحت كرده, در نقشه¬اي كه از درياي خزر به دست داده, اراضي گسترده شده از دربند تا گيلان را زير نام آذربايجان آورده است, همين ادعا را كتيبه¬اي كه مرزبان ساسانيان در دربند, در سال ۵۳۳ ميلادي (اوايل سلطنت انوشيروان) بر ديوار دژ آن سامان حك كرده اثبات مي¬كند ( همان كتاب ص ۳۶۵).

ابن فقيه در اواخر قرن سوم هجري حد آذربايجان را از مرز بردعه تا مرز زنجان دانسته (ترجمه مختصرالبلدان, ص ۱۲۸) و محمدحسين خلف تبريزي, اران را ولايتي از آذربايجان به شمار آورده كه گنجه و بردعه از اعمال آن است (برهان قاطع جلد يك ص ۹۶).

حمداله مستوفي هم در نزهـت القلوب چنين مي¬نويسد: «آذربايجان: حدودش با ولايت عراق عجم [اراك فعلي] و موغان و گرجستان و ارمنستان پيوسته است. شهرها: تبريز, اوجان,. . . گرگر, نخجوان, اجنان, اردوباد, و ماكويه» (نزهـت¬القلوب. ص ۸۵ و ۱۰۲).

مسعودي كه در نيمة نخست قرن چهارم هجري مي¬زيسته در كتاب «مروج الذهب» جلد يك ص ۱۰۰ نوشته «. . . الران مِن بلاد آذربايجان» (اران از شهرهاي آذربايجان است).

شمس¬الدين سامي در ماده نظامي [گنجوي] قاموس الاعلام خود كه در سال ۱۳۱۶ هـ . ق. (۱۸۹۸-۹ ميلادي) منتشر كرده, زادگاه شاعر را «قصبه گنجة آذربايجان» نوشته و بدين ترتيب شهر گنجه را كه در جنوب رودخانة كُر قرار دارد از شهرهاي آذربايجان شمرده است.

ميرزا كاظم بيگ كه از استادان ادبيات فارسي, عربي و تركي دانشگاه قازان و پترزبورگ بوده و در كتاب خود بنام «دستور زبان تطبيقي زبانهاي تركي» كه در ۱۸۴۶ ميلادي توسط دانشگاه قازان انتشار يافته زبان تركي آذربايجاني را به دو لهجة آذربايجاني جنوبي و شمالي تقسيم كرده است (همان كتاب ص ۹۴).

همچنين در لغتنامه دهخدا در برابر ماده اران: «اقليمي است در آذربايجان» نوشته شده است و اسناد بسياري كه نشان مي¬دهد از زمانهاي بسيار ديرين تا سال ۱۹۱۸ ميلادي كه اراضي گسترده شده در شمال رود ارس كه بصورت جمهوري مستقل درآمد و رسماً « جمهوري آذربايجان» ناميده شد نه تنها در اسناد رسمي بلكه در قلم و زبان نويسندگان و شعرا هم پيش از سال ۱۹۱۸ «آذربايجان» ناميده شده است و اين نام تاريخي را نمي¬توان از روي قسمت شمالي آذربايجان كه در سال ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ ميلادي از قسمت جنوبي آن جدا گرديد, برداشت.

گر چه به تصور بعضي از ناسيوناليستهاي افراطي بهترين راه اين است كه نام آذربايجان را از قسمت جنوبي رود ارس بردارند , همانطوريكه زنجان را در سالهاي حاكميت خاندان پهلوي از اين نام محروم كردند و در سال ۱۳۷۲ هم نام آذربايجان را از روي قسمت مهم آن يعني مناطقي كه امروز در اسناد دولتي استان اردبيل ناميده مي¬شود برداشتند و شايد روزي تبريز و اروميه هم از داشتن نام آذربايجان محروم شود, ولي هيچكدام از اينها چاره اصلي درد نيست و فقط پاك كردن صورت اصلي مسئله است . تنها راه حل واقعي  مسئله , شناخت حقوق فرهنگي- اقتصادي مساوي و برابر با هم¬وطنان فارس زبان, براي ۳۰ ميليون نفر از جمعيت ترك زبان كشورمان و تدريس زبان تركي به عنوان دومين زبان رسمي كشور در مدارس ابتدايي,راهنمايي,دبيرستان و دانشگاهها , و قبول اين   واقعيت كه ايراني بودن مساوي فارس بودن نيست و تمام ملت ها و  قوميت هايي كه در اين كشور زندگي مي كنند ايراني هستند و هيچ ملت و قومي ارجحيت و برتري بر ملت ها و اقوام ديگر ايراني ندارد . اين در حالي است كه شهرهاي ترك¬نشين از پائين¬ترين رونق اقتصادي برخوردار است و كمترين سرماية ملّي در آن مناطق به كار گرفته مي¬شود و  شهرهاي آذربايجان مهاجرفرست ترين شهرهاي ايران شده است . (روزنامه ” ايران ” 4/6/82 شماره 2562) و فرزندان آن از تحصيل كرده هاي دانشگاهي گرفته تا افراد عادي براي پيدا كردن كار راهي استانهاي تهران , اصفهان ,فارس ,كرمان , يزد و ديگر استانهايي مي شوند كه بيشترين سرمايه گذاري دولتي در آنها صورت  مي گيرد و روز به روز بر رونق اقتصادي أنها افزوده مي شود !